عاقد
09 بهمن 1393 توسط رمضاني
عاقد دوباره گفت :
وکیلم؟
پدر نبود ای کاش در جهان ره ورسم سفر نبود
گفتند: رفته گل …نه گلی گم…
دلش گرفت
یعنی که از اجازه ی بابا خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی دردسرنبود
ای کاش نامه، نامه ای، خبری، عطر چفیه ای
رویای دخترانه ی او بیشتر نبود
….
عکس پدر مقابل آیینه شمدان ، آن روز دور سفره به جز چشم تر نبود
عاقد دوباره گفت :
وکیلم؟
دلش شکست …
یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود
او گفت ، با اجازه ی بابا
بله بله
مردی که غیر خاطره ای مختصر نبود..